
ایران من!ای آسمانت آبی و
خاک زمینت زرنشان
بر دوستان باران مهر
بر دشمنان آتشفشان
ایران من ایران من
ایران من ایران من
من با توای زیباترین
از عشق میگویم سخن
شوری به سر، شوقی به دل
خونی به رگ، جانی به تن
ایران من ایران من
ایران من ایران منای عاشقانت صف به صف
لاله رخ و گل پیرهن
مجنون صفت، فرهادوش
پوشیده در راهت کفن
ایران من ایران من
ایران من ایران من
ایران من مهرت به دل.
چون مهر پاک مادرم
بادا نثارت جان من
بادا فدای تو سرم
ایران من ایران من
ایران من ایران منای خاک تو آمیخته
با خون پاک عاشقان
تا هست چرخ مهر و ماه
نام تو بادا جاودان
ایران من ایران من
ایران من ایران من
نام تو را بر قلهها
بردند یاران شهید
شرحی چنین از عاشقی
کس ناشنید و کس ندید
ایران من ایران من
ایران من ایران من
دنیا برایت این زمان
ازسر کُلَه برداشته
بادا همیشه پرچمت
در خاک عشق افراشته
ایران من ایران من
ایران من ایران من
عزتاله چنگایی _ لرستان
این قوم ترس از حیدر کرار دارد
تیغ علی با اهل خیبر کار دارد
باز است درهای جهنم رو به صهیون
ایران ما خیبرشکن بسیار دارد
عفت نظری_لرستان
در این زمینِ گرم
ژنرالها
از پوست آفتاب دوختهاند ؛ کلاهشان را
و دریادارها
در صدفِ نهنگ خواب میبینند
سایهی پرچم
اینبار تیزتر از تیغه آمده
بر بندِ دستهای خوندوست
تا زنجیر را
از استخوانِ وطن باز کند.
مریم ولیپور - لرستان
برای تو که مردن خط پایان است؛ اسراییل
شهادت آرزوی مرد ایران است، اسراییل
چو داده وعدهی صادق طلوع صبح نزدیک است
و پایان تو یک پایان سوزان است اسراییل
ببار از هر طرف تا میتوانی تیر خشمت را
که ارتش مقتدر هر سوی میدان است اسراییل
خلل در عزم ما وارد نشد هرگز؛ تو میدانی
که قران تکیه گاهِ هر مسلمان است اسراییل!
ابابیلانه بر اصحاب فیل آورده آتش چون
جسارتکرده را با جنگ تاوان است اسراییل
سلاح تو همیشه نفرت و بغض است ای خونخوار
سلاح محکم ما نور ایمان است اسراییل
نمیترسیم از ظلم تو ای کودککشِ غاصب
که جان ما فدای خاک ایران است اسراییل
معصومه گودرزی _ لرستان
حالا
لشکری از شکوفههای سبز
از کربلا تا قدس
جوانه خواهد زد
و هرزه علفها
از بلندیهای جولان
تا پهنههای خانیونس
وجین میشوند
مارها
دوباره عصایی میشوند به دست تاریخ
تا برای جستجوی حقیقت
به دل نیل بزند
نام "اسرائیل"
از روی نقشه
سُر
میخورد
و در مدیترانه غرق میشود
و تو
ترانه فتح خواهی خواند
و آیههای اسراء لبخند میزنند
و ایلچیان نفرت.
چون دستهی کلاغانی
که از شانهی درختی پیر برمیخیزند
به خانههایی که ندارند
برمیگردند
و این لکه سیاه
از صورت زمین شستهخواهد شد
محمد قریشی
قلاده پاره کردهای و هارتر شدی؟
هان،ای پلید رذل، ببین خوارتر شدی
باید درید قلب پلید تو را، کنون
مرگت رسیده است، چنین زارتر شدی
الهام نجمی
گفتیم از اول پشیمان میشوی آخر
با مشت ایران گونه، ویران میشوی آخر
در زیر آوار توهمهای تاریکت.
چون لاشهای مردار پنهان میشوی آخر
والعصر، چون شب لابلای صبح میمیری
اصلا حریف حرف قرآن میشوی آخر؟
خواندی که قوم فارس میآید، باذن الله
مهمان موشکهای ایشان میشوی آخرای دودمان دودای جریان بمب و بوق
مغلوب جریان شهیدان میشوی آخر
کابوس شبهای تو ما بودیم و میگفتیم
بیدار از خواب پریشان میشوی آخر
سرمست خون و قهقهه بودی، نمیدیدی
از ذوالفقار عدل، گریان میشوی آخر
حیوانِ آدم کش خودت باور نمیکردی
منفور هر انسان و حیوان میشوی آخر
گور خودت را که خودت کندی، کفن، اما با دست قدرتمند ایران میشوی آخر
حالا چه خاکی بر سرت باید بریزی که
داری یقین با خاک یکسان میشوی آخر
جعفر عباسی -بیرجند
نوبت ماست که بی نوبتیان برخیزیم
شیر شوریم که بی بَبر بَیان برخیزیم
شرر اندوختهی سنگِ فِسانیم امروز
آتش خانهی آن شب نَفَسانیم امروز
زود باشد که همه تیغ دو دم برگیریم
خبر از قلعهی بی صاحب خیبر گیریم
مانه آنیم که از خصم عنود اندیشیم
مؤمنانیم، کی از قوم یهود اندیشیم
سیل کوهیم که خرسنگ به فرسنگ آریم
عرصه بر لنگ اٌلاغانِ دَغا تنگ آریم
گُربه را جنگ به حرف است و به گفتار آری
شور بختی است که غُرّیم به کفتار آری
شیر اگر هست بگو تا به ستیز آویزیم
اژدر ِهفت سر ِمعرکه را خون ریزیم
شب تار است بسازیم شبیخون اینک
جاده، بیجاده کنیم از رگهی خون اینک
گرچه امروز در این معرکهها تنهاییم
اُمّت واحده را معنی روشن ماییم
اُمّت واحده کو?,بَدرهی پُر را بَرده
نیست اُمّید به حُکّام شکم پرورده
نیست اُمّید به حُکّام ِ حرامی مَسلَک
گول و غولند که در شهوت و شب مُستَهلَک!
لوک شَپِات زن و کف به دهن آورده
اَستر میخ کن و داغ زده، رَم کرده
اسب رایض کُش و در غاشیه دندان بُرده
شترِ شور چِش ِ دست شبان آزرده
امت واحده خود چیست، پریشان افکار
جمع پاشیدهی ترسیدهی طاقت افگار
رمهی گرگ زده در شبِ مهتاب مُحاق
یا نه چوپانِ هراسیدهی هی هی شلتاق!
آری امروز در این معرکه تنها ایران
امت واحده را مسکن و مأوا ایران
حالیا امت اسلام ندارد حالی
نیست از غیرت معهود در او مثقالی
اَبر این گریه ز خود برق نخواهد انگیخت
امت واحده از شرق نخواهد انگیخت
وَحدَهُ وحدَه به این قومِ مُشَتَّت چه کند.
موجِ بی واهمه با کاهلی ِ بَط چه کند.
ترسم آن روز که غوغای قیامت خیزد
اُمت واحده در دامن کفر آویزد
مانه آنیم که از خصم عنود اندیشیم
مؤمنانم، کی از قوم یهود اندیشیم
امت واحده برخیز که تکلیف این است
بر تن خویش کفن پوش که تشریف این است!
غلامرضا کافی
آی اسرائیل کودک کش...
باقریها و سلامیهای ما کم نیستند
گوشه گوشه کشور ما مهد حاجی زاده هاست
احمقی بر خاک ما سنگی زد و چیزی نبرد
مثل کفتاری که جانش در کف دستان ماست
ایمن از ما نیست خاک و خطه و ارباب او
میزنیمش تازه اینها اول این ماجراست
او که دم میزد به اینکه صلح میخواهد کند
جنگ را آغاز کرد و دشمنی اورا سزاست
ما همه دنبال امر رهبریم و با وقار
تسلیت بر رهبر ما زآنکه او صاحب عزاست
موشک و پهبادها قطعن تلافی میکنند
یار ما بی شک در این دریا دلی هامان خداست
آی اسرائیل کودک کش زمان مرگ توست
کل عالم با جنایتها و ننگت آشناست
شک نکن ما با علی و راه ایشان خوشدلیم
صهیونیزم رذل کودک کش به قعر انزواست
لانهی نحس تورا قطعن به آتش میکشیم
کشور ما کشور عمارهای جان فداست
محمدجعفر زارع خوشدل