اگر نویسندهای میخواست داستانی حماسی بنویسد یا شاعری شعری حماسی بسراید یا کارگردانی صحنهای حماسی در فیلمش خلق کند؛ چقدر باید قوهی خیالش را پرواز دهد تا چنین شود و حال در عالم ماده به مدد حماقت رذلترین انسانهای روی زمین چنین صحنهای خلق شد
حالا یحیی نه در تونل، نه در کنار اسرای صهیونیست، بلکه درست وسط میدان نبرد، حمایل بسته، چفیه بر گردن، سلاح به دست، قرآن در جیب، حتی هلی شات جرات نمیکند به او نزدیکتر شود.
هر چقدر صهیونیستها تصویر بیشتری منتشر میکنند روح غرور در جان آزادگان جهان بیشتر دمیده میشود
انسانی که برای عقیدهاش، وطنش، عزتش ایستاده میمیرد!
این است حماسه یحیی
نویسنده: محمد حسینزاده
کیست این شیرِ خفتهی بیدار
کیست این مرد؟ بازِ تیزشکار
کیست این سرو زخمیِ بیدست؟
کیست این لالهزار را سردار؟
کیست این زخم تازهی زیتون؟
کیست این عمر سر به سر پیکار؟
کیست این مرد؟ رستم دستان
کیست؟ بی جوشن ست و بی دستار
کیست سرباز کهنهی میدان
کیست این سربدار بی تکرار
کیست این؟ حیدری ست گفتارش
خیبری مسلک است این مختار
کیست این مشت سربلند و سترگ
کیست طراح رخنه در دیوار
کیست این جنگجوی بیسایه
کیست آزادهی میان حصار
دشمنان را بپرس، میدانند...
کیست این ایستاده در آوار
کیستی کیستی جوانمردا؟
کیستی خود بگو مرا سِنوار!
شاعر: رحیمه مهربان